کنایه از صاحب مجلس. (آنندراج). آرایندۀ بزم. بزم آرا. مجلس آرا: قصه چون گفت ماه بزم آرای شه در آغوش خویش کردش جای. نظامی. چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی. سعدی
کنایه از صاحب مجلس. (آنندراج). آرایندۀ بزم. بزم آرا. مجلس آرا: قصه چون گفت ماه بزم آرای شه در آغوش خویش کردش جای. نظامی. چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی. سعدی
رزم آرا. پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین). هنرمند در نبرد و جنگ. که در رزم ماهر باشد. رزم آزموده. آرایش دهنده جنگ: به مجلس ملک جنگجوی رزم آرای به مجلس ملک شیرگیر شهرستان. فرخی. که ای فرزانه شاهان و دلیران جهان آرای و رزم آرای شیران. نظامی. و رجوع به رزم آرا و رزم آزما شود
رزم آرا. پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین). هنرمند در نبرد و جنگ. که در رزم ماهر باشد. رزم آزموده. آرایش دهنده جنگ: به مجلس ملک جنگجوی رزم آرای به مجلس ملک شیرگیر شهرستان. فرخی. که ای فرزانه شاهان و دلیران جهان آرای و رزم آرای شیران. نظامی. و رجوع به رزم آرا و رزم آزما شود