جدول جو
جدول جو

معنی نظم آرای - جستجوی لغت در جدول جو

نظم آرای
شاعر. نظم آرا:
مرا به هجو مترسان چنین ز دورادور
اگر برابر من شاعری و نظم آرای.
سوزنی.
رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
عمل نظم آرا. سخنوری. سخن آرائی. شاعری
لغت نامه دهخدا
مقابل نثرآرا. شاعر. (یادداشت مؤلف). سخنور. سخن آرا. رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ دَ /دِ)
کنایه از صاحب مجلس. (آنندراج). آرایندۀ بزم. بزم آرا. مجلس آرا:
قصه چون گفت ماه بزم آرای
شه در آغوش خویش کردش جای.
نظامی.
چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(زُ / زَ شُ)
رزم آرا. پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین). هنرمند در نبرد و جنگ. که در رزم ماهر باشد. رزم آزموده. آرایش دهنده جنگ:
به مجلس ملک جنگجوی رزم آرای
به مجلس ملک شیرگیر شهرستان.
فرخی.
که ای فرزانه شاهان و دلیران
جهان آرای و رزم آرای شیران.
نظامی.
و رجوع به رزم آرا و رزم آزما شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ شَرْ)
کنایه از خاقانی است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نظم آرایی
تصویر نظم آرایی
سخن آرائی، سخنوری، شاعری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم آرای
تصویر بزم آرای
آراینده بزم، مجلس آرا
فرهنگ لغت هوشیار
چامه تراز سراینده شاعر سخن پرداز: ور نظم طراز آفتاب گردد بدبیند شان سایه بان ایوان. (عثمان مختاری. چا. همائی. 413)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظم آرای شروان
تصویر نظم آرای شروان
سرود گوی شروان پاژ نام خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار